وضعیت روانشناسی ایران
دكتر رضا كرمي نوري، فوقدكترا در زمينه نوروپسيكولوژي از دانشگاه استكهلم سوئد ميباشد. وي بالغ بر 25 مقاله بينالمللي در زمينه «حافظه» و «نوروپسيكولوژي» دارد. وي هماكنون دانشيار گروه روانشناسيِ دانشگاه تهران ميباشد. آنچه در زير آمده است، حاصل مصاحبهاي است كه با ايشان در مورد وضعيت روانشناسي ايران داشتهايم.
رويكردها و پارادايمهاي روانشناسي در هر دوره جهتگيريهاي مختلفي دارد و داراي جلوه و اهميت خاص خود است. زماني روانشناسي تحليلي مورد توجه بود و در زماني ديگر پارادايم رفتاري، كه هنوز هم در روانشناسي امروز جايگاه ويژهاي دارد. در 4-3 دهه اخير نيز رويكرد جديدتري به نام رويكرد شناختي مورد توجه قرار گرفته است و ممكن است كه در مراحل بعدي، رويكردهاي متفاوت ديگري نيز مورد توجه قرار گيرد.
آنچه كه در جامعه ما و يا جوامع غربي اهميت دارد، چگونگي برخورد و توجه به رويكردهاي جديد و تطابق آنها با جريانهاي روز است.
جايگاه روانشناسي علمي ايران در مقايسه با ساير كشورها را چگونه ميبينيد؟
در مقايسه روانشناسي ايران با روانشناسي سايركشورها، روانشناسي ايران نسبت به حوزههاي علمي ديگر مانند پزشكي و فني مهندسي كه با دادههاي علمي دنيا و ابزارهاي روز ارتباط دارند فاصله بيشتري دارد، زيرا در اين حوزهها كشور جايگاه چندان بدي ندارد و حتي در برخي حوزهها جايگاه خاصي براي خود ايجاد كرده است. در حوزه علوم انساني اين فاصله بسيار گستردهتر از ديگر حوزهها بوده و روانشناسي نيز در اين رهگذر داراي تفاوت بيشتري است.
به چه علت؟
همانطور كه ميدانيد در كشور ما روانشناسي جز علوم انساني قرار ميگيرد در حاليكه روانشناسي يك رشته تجربي است، زيرا روانشناسي با پزشكي، نورولوژي، بخشها و رويكردهاي علمي و تجربي ديگر درارتباط است. اما در جامعه ما به روانشناسي مانند ساير رشتههاي علوم انساني نگريسته ميشود و هنوز تفاوتي بين فلسفه و روانشناسي و يا حيطه علوم انساني قائل نيستند. در دنيا به روانشناسي به گونهاي بسيار علمي توجه ميشود اما در جامعه ما اينگونه نيست . براي مثال روانشناسي در دانشگاه تهران تا همين 9 يا 10 سال گذشته در دانشكده ادبيات و علوم انساني تدريس ميشد. بعد از آن تقسيمبندي جديدي انجام شود و روانشناسي در حوزه علوم تربيتي قرار گرفت، در حاليكه روانشناسي و علوم تربيتي با هم يكي نيستند. در واقع روانشناسي با علوم تربيتي همانقدر ارتباط دارد كه روانشناسي با مديريت، فيزيولوژي و ساير علوم.
آيا ميتوان گفت كه تعريف روانشناسي در جامعه ما دچار اشكال است؟
بله، بهطور كلي در جامعه ما تعريف غلطي از روانشناسي صورت گرفته است. اولاً روانشناسي را علم بهشمار نميآورند و به صورت علمي با آن برخورد نميشود. در واقع وقتي ميگوييم «علمي» يعني ابزار و وسايل خاص علوم تجربي را نياز دارد. اينها مسائلي است كه روانشناسي تا دهه 70-1960 با آنها درگير بود. زماني كه روانشناسي در دنيا سعي در ثبات جايگاه خود داشت و ميخواست خود را بهعنوان رشتهاي مستقل از ساير رشتهها مثل فلسفه، علوم اجتماعي، علوم تربيتي و ... معرفي كند، مبتني بر دادههاي آزمايشگاهي صرف نبود. كساني مانند ويليام جيمز، نظريههاي مختلفي را در رابطه با شناخت مطرح كردند كه در جاي خود بسيار ارزشمند بود. اما در 4-3 دهه اخير ديگر حرفهاي روانشناسي بدون كارهاي آزمايشگاهي معني ندارد ديگر قدرت و ثبات لازم را نخواهند داشت.
آيا جامعه روانشناسي ما به سمت كار علمي پيش ميرود؟
در 10 سال اخير شايد در اين باره نسبت به گذشته، تفاوتهاي ايجادشدهاست. در حال حاضر افرادي علاقمند شدهاند كه به سمت روانشناسي علمي بروند، اما در اين رهگذر مشكلات ديگري پيدا كردهايم و آن، اين است كه ما به دنبال توليد علم نيستيم، بلكه به دنبال مصرف علم هستيم. در واقع در 10 سال اخير، ما دچار مشكل ديگري شدهايم و آن اين است كه صرفاً تحقيقات و آزمايشاتي كه در كشورهاي ديگر انجام شدهاند را انجام ميدهيم. اين كار در بين دانشجويان دكتراي ما نيز بسيار مرسوم شده است و به دنبال اين هستند كه ببينند اين نتايج،چه فرقي با نتايج ديگر كشورها دارد. واقعيت قضيه اين است كه ما در روانشناسي نبايد به دنبال مسائل فرهنگي باشيم، در روانشناسي علمي بايد بدانيم كه ما تافتهاي جدابافته از ديگران نيستيم كه اگر نتايج يك كار علمي در جاي ديگر از دنيا به دست بيايد در جامعه ما بايد تفاوت داشته باشد. در حال حاضر متأسفانه بسياري از پاياننامههاي كارشناسيارشد و دكترا همين مسئله را دنبال ميكند و در واقع اين مسائل به علم ما چيزي اضافه نميكند.
به نظر شما تفاوتهاي فرهنگي داراي اهميت نيست؟
البته كه داراي اهميت است اما اين موضوع به روانشناسي فرهنگي برميگردد. اگر ما به دنبال اين باشيم كه بدانيم از نظر فرهنگي با ديگر جوامع چه تفاوتي داريم،كار روانشناسي صرف انجام ندادهايم، بررسي تفاوتهاي فرهنگي تنها بخش كوچكي از روانشناسي است و نبايد تمام روانشناسي را به اين سمت هدايت كرد.
البته من اين بخش از فعاليتهاي روانشناسي را انكار نميكنم، بلكه معتقدم نبايد كل روانشناسي معطوف به اين بخش شود، زيرا در بسياري از قسمتهاي روانشناسي كه به صورت علمي نيز درآمده است (نظير حافظه) ما حرفي براي گفتن نداريم.
در واقع شما مطلق انسان و مطلق روان را در نظر داريد؟
دقيقاً، يك مسئله كلي و علمي در دنيا وجود دارد كه صرفنظر از تفاوتهاي فرهنگي و جغرافيايي است. علمي كه در همه جا معتبر است، يافتههاي علمي آنهم در همه جاي دنيا يكسان است، كسي نميگويد اين يافتهها مال ايران است و كسي هم نميگويدكه اين يافتهها قابل استفاده براي آزمودنيهاي كشورهاي ديگر نيست. اينگونه نگرش داشتن نسبت به مسائل ميتواند ما را به سمت توليد علم پيش ببرد. در واقع چيزي كه دوستان روانشناسِ ما دنبال نميكنند توليد علم و افزايش علم در جهات مختلف است.
شما علت را در چه ميبينيد؟ آيا ميتواند يكي از دلايل اين باشد كه ما اصولاً به دنبال بهدست آوردن چيزهايي هستيم كه راحتتر بهدستآيند و يا اينكه بخش آكادميك ما، خود با مسائل علمي روز دنيا آشنا نيست؟
بخشي از موضوع همين است. متأسفانه ما ارتباط فعالي با دنياي علمي روز نداريم؛ ارتباط كمي با كنفرانسها، سمينارها و تعاملات بينالمللي داريم. در واقع ما بسياري از دادههاي علميخود را در مجلات علمي بينالمللي چاپ نميكنيم و عمده توليدات ما در داخل ايران صورت ميگيرد. علاوهبر اين كارهايي هم كه در ايران انجام ميشود به هيچوجه انعكاس بينالمللي ندارد. در واقع ما در تبادل با دنياي علمي نيستيم و همين عدم ارتباط و عدم آگاهي و تعامل فعال بين نيروهاي داخل و خارج از كشور، افراد را از دنياي علمي روز بيگانه ميكند. اين يك بخش مساله است و بخش ديگر اينكه گاهي اوقات كساني را ميبينيم كه خود را بينياز از ارتباط با ديگران ميدانند و عنوان ميكنند همين قدر كه ما در كشورمان حرف براي گفتن داريم كافي است. در حاليكه علم چنين چيزي را نميپذيرد، حتي زمينههاي بسيار خاص و فرهنگي كشور بايد انعكاس بينالمللي داشته باشد و همچنين بستري براي گستردن علم وجود داشته باشد. اين اعتمادبهنفس كاذب سبب عقبافتادگي ما از علم روز ميشود. حتي در بين استادان دانشگاهي بسياري از آنها در صحبتكردن با زبان انگليسي دچار مشكلاند و به همين دليل نميتوانند ارتباط فعالي با دنياي خارج برقراركنند و اين خود مشكلي است كه بايد مورد توجه قرار گرفته و حل شود، زيرا زبان انگليسي، زبان علمي دنياست و ما براي برقراري ارتباط به اين زبان نياز داريم.
به نظر شما اگر بخواهيم براي عارضههايي كه در روانشناسي ايران وجود دارد درماني بيابيم، چه كاري ميتوان انجام داد تا اين وضعيت بهبود پيدا كند؟
اولاً، هركاري براي تغيير، به زمان نياز دارد و ثانياً نميتوانيد انتظار داشته باشيد امور به سرعت در جامعه تغييركند زيرا به تلاش زيادي نياز دارد. من با دوستاني كه در تلاش ميكردند تغيراتي ايجاد كنند، دو سه كنفرانس بينالمللي در دانشگاههاي و مكانهاي مختلف برگزاركرديم، اما اين ميتواند فقط مربوط به يك بخش قضيه باشد كه در آن بتوان رفت و آمد افراد متخصص و به روز علم را در حوزه روانشناسي در جامعه ايران همواركرد. اين بستر، همان چيزي است كه دانشجويان جوان به آن نياز دارند تا بتوانند به صورت زنده با علم روز روانشناسي آشنا شوند. نيروهاي داخلي ما نيز بايد در اين زمينه تلاش كنند تاحداقل به صورت كوتاه مدت در مجامع بينالمللي حضور افراد را داشته باشند البته در حال حاضر اين حركت تا حدودي شروع شده ولي متأسفانه بيشتر چهره توريستي به خود گرفته و بايد دانست كه همانطور كه ورود به مجامع علمي اهميت دارد كار همراه با آن از اهميت ويژهتري برخوردار است. ما واقعاً بايد از نيروهاي علمي، استادان دانشگاهي و پژوهشگران بخواهيم كه مجلههاي علمي را منتشركنند كه اين كار هم شروع شدهاست، اما بايد سعي كنيم كه چاپ مقالات علمي بستر و جهتگيري درستي پيدا كند و مجلات انگليسي را در داخل كشور خودمان منتشركنيم. در حال حاضرحتي يك مجله انگليسي در حوزه روانشناسي نداريم كه با دنيا حرف بزند، البته من دوستاني را ميشناسم كه علاقهمندانه جريانات علمي را در داخل كشور پيگيري ميكنند، بنابراين ما ميتوانيم اين علاقهمنديها و فعاليتها را نيز به خارج از كشور توسعه دهيم، تا فعاليتهاي علمي خود را به دنيا عرضه كنيم.
با وجود اينكه در گذشته چين در روانشناسي از ايران عقبتر بودهاست و به نظر من هم عقبتر است، اما دست به اقداماتي زدهاند و در طول يكسال به پيشرفت مهمي در روانشناسي رسيدند. دوسال پيش يعني در سال 2004 كنگره جهاني روانشناسي كه هر 4 سال يكبار در يك كشور مطرح در زمينه روانشناسي برگزار ميشد، در چين داير گرديد، يعني در عرض چند سال چينيها به جايي رسيدند كه دنيا را متقاعدكنند اين كنگره بايد در جامعه چين برگزارگردد. پيشرفت چينيها محدود به اين زمينه نبود، به گونهاي كه در زمينه ورزش نيز، رقابتهاي ورزشي پاراالمپيك در 2 سال بعد در چين برگزار خواهد شد. ميخواهم اين را بگويم كه چينيها از درون، به اهميت مسأله پي بردند، فهميدند كه بايد در زمينههاي مختلف پيشرفتكنند و چگونگي اين پيشرفت را نيز يافتند. ژاپنيها زودتر از چينيها به اين نتيجه رسيدند و در حال حاضر در كنفرانسهاي مختلف به صورت گروهي شركت ميكنند. مثلاً در يك كنفرانس 30 تا 40 نفر متخصص ژاپني و در يك حوزه تخصصي شركت ميكنند. ژاپنيها حتي خود متولي برگزاري بعضي از پروژهها ميشوند و كنفرانس برگزار ميكنند. برخي از پروژهها را نيز بهصورت مشترك انجام ميدهند. اما ما در اين زمينه بسيار ضعيف هستيم. اجازه دهيد خاطرهاي را برايتان تعريف كنم .موضوع مربوط به يك پروژه بزرگ بود. قرار بود طرح با همكاري ايران، سوئد و WHO صورت بگيرد. اين طرح در ارتباط با بررسي ريسك فاكتورهاي آلزايمر بود، تحقيقي طولي و عرضي كه قابل اجرا براي تمام سنين بود. سوئد و WHO حاضر شدند كه در اين پروژه سرمايهگذاري كنند. اما متأسفانه در ايران نتوانستيم بودجه لازم براي سرمايهگذاري در پروژه را فراهمكنيم. پيگيريهاي زيادي صورت گرفت ولي در جواب عنوان شد كه طرح لوكس و به درد نخوري است و اصلاً فايدهاي ندارد. به اعتقاد آنها طرح طولي كه 5 يا 10 سال طول بكشد، در ايران به درد نميخورد. البته از اين برخوردها بازهم داشتهايم. متأسفانه سطح آگاهي آن قدر بالا نرفته كه حتي به نفس كار مشترك فكر كنند و بفهمند همينكه كار مشتركي صورت بگيرد و طرف مقابل هم حاضر به سرمايهگذاري باشد، از اهميت و ارزش خاص خود برخوردار است. اما الآن فقط تأسف برايمان باقي مانده است. كاري كه ميتوانست به توليد علم منجر شود و نام ايران هم به عنوان يكي از توليد كنندگان آورده شود با تأسف بسيار انجام نشد.
بحث ديگري كه در اين زمينه مطرح است مربوط به ترجمه آزمونها در كشور است كه در حال حاضر سرمايهگذاري زيادي روي آن شده است. متأسفانه افرادي كه اين آزمونها را ترجمه ميكنند از پشتوانه نظري آزمون هيچ اطلاعي ندارند و اصلاً نميدانند واقعاً به چه دردي ميخورد، صرفاً ترجمه ميكنند و متأسفانه وقتي تحقيقاتي هم با استفاده از اين آزمون صورت ميگيرد چون پشتوانه نظري مناسبي ندارد عملاً نتيجه مناسبي نيز نميدهد و چيزي به علم دنيا اضافه نميكند. سؤالي كه هميشه براي من مطرح ميشود اين است كه ما چرا اصلاً خودمان آزمون نميسازيم و چرا پشتوانه نظري براي آنها ايجاد نميكنيم. اين موضوع براي روانشناسي يك موضوع اصلي و پايه است. صرفاً ترجمه آزمون، راه به جايي نميبرد، ما بايد به دنبال فعاليتهاي پايهاي روانشناسي باشيم.
آيا توصيه اي براي سازمان نظام روانشناسي ايران داريد؟
سازمان روانشناسي بايد برخورد علمي و تخصصي با مساله روانشناسي داشته باشد، چراكه ما قبلاً در زمينه روانشناسي نابساماني و آشفتگي زيادي داشتيم. نظام روانشناسي بايد روانشناسي ما را به سمت تخصصيشدن هدايت كند. نظام روانشناسي بايد علاوه بر مدنظر قرار دادن علايق مشترك در روانشناسي، به تخصصي شدن آن نيز اهميت دهد.
( به نقل از سایت مرکز مشاوره صنعت نفت)
منبع:http://forum.mui.ac.ir
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: